۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

حرف‌هایی‌ که فقط باد هوا بود...!





این تیکه‌های روزنامه رو میخونم و با خودم میگم :

به به ،چقدر همه این حرف‌ها عملی‌ شد...دست مادر پدرامون درد نکنه ،یه بد رو بردند بدتر تر نشوندند سر جاش!

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

نگویید مبارزه با بدحجابی

با بچه‌ها تو حیاط دانشگاه نشستم،همه در حال نظر دادن و حرف زدن هستند...

دختر و پسر در کنار هم..

و من در فکرم... در فکر اینکه بچه‌های دانشگاهی که درش درس خواندم همین الان ممکن است به بهانه مانتوی کوتاه و آستین کوتاه نتوانند از در دانشگاه عبور کنند...

و با خودم میگم این بچه‌های ایتالیایی یک لحظه هم میتونند این شرایط رو درک کنند؟

حجاب را سیاسی کردید....

فکر نکنید ما زنان خریم...

بگویید احتیاج دارید به کنترل و امنیتی کردن شهر و حجاب زنان بهترین بهانه است!

بگویید احتیاج دارید ماشین‌های پلیس تان در خیابان جلوی چشم مردم باشد تا مردم بترسند..
نگویید مبارزه با بدحجابی..مردم خر نیستند!

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

زبان پارسی‌


این جمله‌ای هست که بارها اینجا شنیدم از ایتالیایی‌هایی‌ که ایران رفتند یا با زبان پارسی‌ آشنایند :

"زبان پارسی‌ زبان شعر است"

یکی‌ از همکلاسی های ایتالیایم داره پارسی‌ یاد میگیره،وقتی‌ براش پارسی‌ مینویسم یا وقتی‌ دیوان حافظ رو نشونش میدم و براش توضیح میدم فال گرفتن رو،اینقدر ذوق می‌کنه و خوشش میاد که خودم با خودم میگم :

به به عجب زبان زیبایی‌ دارم...


آهای آقایون و خانم‌هایی‌ که آگاهانه یا نا‌ آگاهانه دارید به دولت مرد‌ها کمک می‌کنید در نابودی زبان و کشورمون ،

حواستون هست دارید چی‌ کار می‌کنید؟

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

از این ور و آن ور


*احساس خوبی‌ ندارم..گرچه به هر کی‌ میرسم سعی‌ می‌کنم همه چی‌ خوب و عادی به نظر برسه..و میگم "خوبم" .

*این روزها زیاد غذا میخورم..یا بین روز تنقلات الکی‌...احساس می‌کنم با خوردن می‌خوام غم هامو فراموش کنم یا برای لحظه‌ای فکرم رو منحرف کنم...

*احساس می‌کنم یه چیزی رو ازم گرفتند ...

وقتی‌ به این ۴ سال فکر می‌کنم،میبینم هیچ وقت ایتالیا رو خونه خودم ندونستم،همیشه فکر کردم یه "مسافرم" ...

این جمله سوسن کوری رو تو مصاحبه اش با فریدون فرّخ زاد هیچ وقت فراموش نمیکنم که گفت :

"تا ۱۰ سال چمدونم رو آماده داشتم و فکر می‌کردم هر لحظه اتفاقی‌ می‌افته که بر می‌گردم.."

از بعد از جریانات انتخابات سال بیشتر از قبل ایرانی‌‌هایی‌ که به واسطه انقلاب مجبور به ترک خاک وطن شدند درک می‌کنم...

*از ایران خبر میرسه خیلی از دوستام در فکر رفتن هستند ..یکی‌ لاتاری برده،یکی‌ میره واس درس،یکی‌ واس زندگی‌...نمیدونم خوشحال بشم یا غمگین؟


یاد داستان معروف اسکندر میفتم :

میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟یکی از مشاوران میگوید: «کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند».

اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران (به قول برخی، ارسطو) پاسخ میدهد:

«نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. آنها که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار. بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت. فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد...».

پروردگارا نگه دار سرزمینم ایران باش...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

"دل شکسته"





"بریم اما شانه‌ به شانه‌ نه سایه به سایه "

"از زمین باید به آسمان رسید"

"اینا خود گیری دارند، خودشون خودشون رو میگیرند، خودشون خودشون رو میارند بیرون "

"ما باهم راحتیم،باهم دست میدیم اما بی‌ غیرت نیستیم"

"این ریش شما ریشه مردم رو سوزونده" "

"تو دیوار بره،سرش رو بلند نمیکنه ببینه دیوار بتونی بود یا آجری! "

"من همیشه نگرانم شما بری تو در و دیوار برادر!"

چند روز پیش به طور اتفاقی‌ یک ویدئو از فیلم "دل شکسته" تو یوتیوب دیدم، و همون یک ویدئو باعث شد که برم و کاملش رو ببینم...

موضوع جالبی‌ بود و کلی‌ هم خندیدم...و خوشم اومد که این ۲ گروه متفاوت رو در جامعه کنار‌ها نشون داد...

اما با خودم فکر کردم چقدر این موضوع در واقعیت اتفاق میفته؟؟

یک جای تو فیلم از زبان نفس به پدرش راجع به شخصیت پسره و علاقش به اهل بیت گفت می‌شه : "اینا باورشه"...خوب تا اینجای کار مشکلی‌ نیست،هر کسی‌ می‌تونه باوری داشته باشه،اما مشکل وقتی‌ پیش میاد که اکثر این گروه میخوان باور‌هاشون رو زوری در کل جامعه گسترش بدند!

فیلم می‌خواد هر دو گروه رو در جامعه نشون بده و نظرات و عقاید هر دو گروه رو بیان کنه،تا اینجای کار خوبه..اما آخرش دختر تو فیلم که تیپ معمولی‌ با مانتو مثل خیلی‌ از دخترهای ایرانی‌ داره، چادری می‌شه! اینجای کارش خوشم نیومد،چون یه جورایی حق رو به اون گروه داد!...اگر دختره راجع به پسره میگه "اینا باورشه" خوب پس دختره هم برای خودش " باور‌هایی‌ " داره...

البته میشد حدس زد فیلمی که از دولت آقای ا.ن. بیاد بیرون، آخرش یا باید یکی‌ چادری بشه یا ازدواجی در کار باشه! !

اما در کل فیلم خوبی‌ بود، و کلی‌ خندیدم...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

چه کسی بر اندامت چاقو کشید؟

چه کسی بر اندامت چاقو کشید؟
چه کسی بر آن تبر زد؟
آیا برگ های ابریشمینت تاراج کولاک ها شدند؟
آیا بازوان ظریفت هیمه ی اجاق ها شدند؟
از طالع تلخت قهر کردی آیا؟
کنده ی زیبای بی سر
هر چند تو را از بلندی ها بر زمین زدند
شکوه و زاری نکن
نه نامها نه چاقو ها نه تبرهاشان
هیچ کدام نمی ماند
اما بلندی هایی که تو بر آنها زیستی
همیشه می ماند

رامیز روشن/آذربایجان


Who scratched your body with knife?
Whose axe toppled you down? / Were your silken leaves plundered by the tempest?
Were your tender arms burnt in the stove? / Are you crossed with your bitter destiny?
You the beautiful beheaded log Although you were brought down from the heights
Don't moan / Because the names,scratches and axes will vanish / But the heights will live on.

Ramiz Roshan (Azarbaijan
)


خبر شنیدن ۵ اعدام امروز من رو شک زده کرد!

مطمئن باشید در آینده نامی‌ از اعدام کنند‌ها نخواهد ماند...اما از شجاعت اعدام شده‌ها آری...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

تحریم

وقتی‌ دیروز لازم داشتم خانواده‌ام برام پول بفرستند اما به علت تحریم بانکهای ما نشد پول به دستم برسه، برای اولین بار جور دیگه‌ای معنی‌ تحریم رو فهمیدم و درک کردم این سیاست مدار‌هایی‌ که وقتی‌ یک رئیس جمهور احمق شرایط کشور رو در ریسک می‌گذره نگران میشند و داد سر میدند و مخالفت میکنند ...واسه چیه...

بله،دیروز جور دیگی‌ از احمدی بدم اومد...هم از اون هم از طرفداراش...

گرا چه به آگاهی احمدی هیچ امیدی ندارم،اما از اونجایی‌ که از بچگی‌ مامانم میگفت واسه آگاهی‌ دشمنت دعا کن،میگم هیچی‌ غیر ممکن نیست...

"خدا شما‌ها رو آگاه کند تا بفهمید چه جوری زندگی‌ انسان هارو در ریسک میگذارید"

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

حرف‌های امروز دل ما ایرانی‌ ها




چگونه می توانم بر کسی سلام بفرستم که رهبری یک حکومت به ظاهر اسلامی اما در باطن استبدادی را بر عهده دارد؟! حکومتی که 80 در صد مردم ایران آن را به رسمیت نمی شناسند و می خواهد انقلابی را که متعلق به همین مردم است با ابزاری به نام " دادگاه انقلاب " در مسیری قرار دهد که فقط برای سردمدارن آن مطلوب است؟


این متن قسمتی‌ از نامه‌ای هست که خانم "سمیرا نصیری " خطاب به خامنه‌ای نوشته (حیفم میاد بهش بگم آقا)!

حرف هاش حرف‌های امروز دل ما ایرانی‌ هاست..

لینک کامل نامه : اینجا کلیک کنید.

حال امروز ایران

حجاب..حجاب..حجاب..

این شده بحث امروز جامعه ایران!

بالاخره باید یه جوری افکار رو منحرف کرد که یادشون بره چی‌ داره تو سیاست می‌گذره دیگه!

جالبه همشون در دفاع از حجاب تو حرفاشون میگن "اگه خانمهای ایرانی‌ رو آزاد بگذارند ،ایران به اروپا تبدیل میشود!"

ای الهی قربونتون بشم که از اروپا فقط بی‌ حجابیشون رو دیدید!

از آزادی بیان و آزادی دینشون که حرفی‌ نمیزنید! فقط همون بی‌ حجابی چون الان این به نفعتونه!

والا ما که اینجا ۴ ساله دانشجوییم با اینکه حجاب آزاده اما ندیدیم کسی‌ تو دانشگاه با دامن مینی ژوب بیاد،در صورتیکه اگر بیان هم کسی‌ بهشون چیزی نمی‌گه!..

بله آقا جان اینجا اگه بهشون آزادی دادند در کنارش بهشون آگاهی‌ هم دادند ...اما شما که به نفعت نیست به مردم آگاهی‌ بدی! چون اگه آگاهی‌ بدی اول از همه خودت باید بگی‌

"بای بای"

بله اینه حال امروز ایران!....به امید ایرانی‌ آزاد و آگاه برای تمام ایرانیان نه فقط طرفداران آقای ا.ن.!